«رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»

ساخت وبلاگ

چهار روز مونده.

سفر بودم، دوروز دور بودیم و همین کافی بود برای ایمان آوردن به این جمله که « عشق یعنی انتخاب کنی چه کسی ویرانت کند.»

چقدر عجیبه این داستان.

+ نوشته شده در  ۱۳۹۸/۰۸/۰۴ساعت 9  توسط شقایق.  | 

«رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 25 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:28

می‌دونم، می‌دونم شورش دراومده اما اجازه بدید اعلام کنم که دلم برای نوشتن تنگ شده.گرچه تقریبا مطمئنم که هیچکس گذرش به اینجاها نمی‌افته.اگر بخوام یک توجیه غیر قابل قبول بابت مسکوت شدن اینجا داشته‌باشم - «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...ادامه مطلب
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 17:41

آها، اینو یادم رفت ذکر کنم، که من خیلی فرق کردم، می‌ترسم که اینو بنویسم، شما ندید بگیرید؛ اما احساس می‌کنم بارقه‌هایی از خاله‌زنک شدگی رو هم در اعماق وجودم احساس می‌کنم.مثلا چطور؟از اونجایی که الان عل «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...ادامه مطلب
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 17:41

بعدها برای بچمون تعریف می‌کنم که یه روز وقتی کوکوهایی که داشتم می‌پختم توی ماهیتابه وا رفت، با لب‌ولوچه‌ی آویزون به باباش گفتم که «من غذا بلد نیستم بپزم، خیلی بی‌تجربه‌م.»، باباش آرومم کرد و خیلی مهربون بهم یاد داد که چطوری کوکوهام از هم نپاشه؛ و دیگه نپاشید.

تازه یک قطره‌ی گنده روغن هم ریخت روی پاش طفلک.

«رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 17:41

امشب توی آینه‌ی قدی اتاق‌مون، دخترجوونی رو دیدم که حالا خانوم یک خونه‌س، به‌نظر می‌رسه روزهایی که دارم می‌گذرونم  روزهای  ایده‌آلی‌ه.یک شقایق بیست‌ساله، دانشجوی رشته‌ای که عاشق‌شه، ساکن توی خونه‌ای که «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...ادامه مطلب
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 17:41

موضوع اینه که اوضاع همیشه اونقدر ایده‌آل نیست.

مثلا بعد ازپست قبل، من شب توی خونه ترسیدم و علی رغم خستگی فراوان نتونستم بخوابم،صبحشم ساعت ۸کلاس داشتم و باید ۶ونیم بیدار می‌شدم.هزااارتا اعصاب خردی دیگه هم برام ایجاد شد که واقعا الان خسته‌تر از اونم که بخوام تعریفشون کنم.

زندگی همینه دیگه، زیستنی دلچسب روی یک تابع سینوسی!

«رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 17:41

احساس می‌کنم دارم وارد برهه‌ی جدیدی از زمان می‌شم.

چون که فردا آخرین روز سربازی‌شه، در عین حال دقیقا یک ماه مونده به عروسی‌مون.

 

«رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 4 اسفند 1398 ساعت: 17:41

چند ماه گذشته؟چن روز دیگه میشه 6 ماهِ تمام. - خب چی شده؟چرا برگشتی؟ میدونی سقوط جان، اون موقع که داشتم اسمتو انتخاب می کردم، اون روزی که اسم اینجا رو گذاشتم، یادم نمی آد چرا این اسمو انتخاب کردم (البت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...ادامه مطلب
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 48 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 7:10

قديماااا، يكى دوسال قبل شايد، يه پست گذاشتم اينجا كه مضمونش اين بود كه دلم مى خواد جاى مدرسه رفتن، هر روز  برم كلاس فرانسه و فرانسه بخونم. كى فكرشو مى كرد كه با گذشت يه فاصله ى زمانى نه چندان طولانى، درررست همون اتفاقى بيوفته كه مى خواستم.براى خودم خيلى عجيبه، اينكه الان  دانشجوى "مترجمى زبان فرانسه " ـم و تمام مدت دارم فرانسه مى خونم :]

«رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:55

مى دونين توى شيك ترين و بهترين اتفاقا و لحظه هامون، هميشه يه ترس بزرگ داشتم، توى اوج خوشحاليم مى ترسيدم كه عادت كنم به اينكه يه روز "ن" نباشه.يه روز نباشه و اون روز به من آسون بگذره، به من خوش بگذره.از عادت كردن به نبودنش مى ترسيدم و بهش عادت كردم الان.عادت كرديم؛ حتى اون زودتر از من، اما من الان يه چيزى كم دارم همش، حسش مثه اون موقعا مى مونه كه بچه بوديم، دندون شيريمون كه ميوفتاد يادتونه؟اولاش يه خلا عجيب غريب حس مى كرديم.من الان همونطورى ام.

«رایان، باید یاد بگیری دست بکشی»...
ما را در سایت «رایان، باید یاد بگیری دست بکشی» دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soghoot-azaad بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 10 آبان 1397 ساعت: 20:55